بعداز یک سالگی
پسر قشنگم تکیه گاه خستگیهایم آنقدر وابسته ات هستم که یک لحظه دوریت قلبم را میفشارد اکنون که یک سال راپشت سر گذاشتیم خیلی دلم میخواست بیشتر از آنچه هستم باشم اگر گاهی ندانسته بی توجهی به تو کردم مرا ببخش عذاب وجدانم بابت اینه که امروز تو عزیز دلم بی قرار بودی .چون دیروز کلی برف اومد وهمه جا رو سفید پوش کرد وتو از پشت پنجره دانه های برف رو نگاه میکردی وبا انگشت اونها رو دنبال میکردی وچشمات بابت اون همه سفیدی گرد شده بود منم بهت قول دادم که میریم آدم برفی درست میکنیم اما نتونستم پسر گلم قولی که بهت داده بودم رو فراموش نکردم فردا دو تایی باهم میریم بیرون وکلی برف بازی میکنیم چندتا عکس بعد از یک سالگی رو برای پسر گلم میزا...
نویسنده :
مامان
20:44